شوخی (Humor) از کلمه لاتین Humere به معنای «جاری کردن» و «رطوبت داشتن»، رفتاری ویژه در انسان است که حداقل سه طرف دارد؛ کسی که شوخی میکند و کسی که مخاطب آن است و محتوای شوخی. اما دامنه شوخی میتواند بسیار فراتر از دو نفر رفته و مخاطب شوخی میتواند یک جمع دوستانه / دشمنانه، […]
شوخی (Humor) از کلمه لاتین Humere به معنای «جاری کردن» و «رطوبت داشتن»، رفتاری ویژه در انسان است که حداقل سه طرف دارد؛ کسی که شوخی میکند و کسی که مخاطب آن است و محتوای شوخی. اما دامنه شوخی میتواند بسیار فراتر از دو نفر رفته و مخاطب شوخی میتواند یک جمع دوستانه / دشمنانه، یک قوم یا ملت، یک زبان و یا حتی یک دین و تمدن خاص باشد.
جنسیت فرد شوخی کننده نیز میتواند در محتوای شوخی مؤثر باشد و شوخی، جنسیت مخاطب را هدف بگیرد؛ مثل شوخیهایی که زنها برای مردها میسازند و بالعکس.
انگیزه شوخی هم میتواند در طیف گستردهای از جلب توجه، تحقیر مخاطب شوخی، لودگی و مسخره بازی، پرت کردن حواسها به سمتی دیگر، نوعی ابراز وجود نزد مخاطب قدرتمند، و . . . باشد.
اینکه دقیقاً از چه زمانی، بشر زبان به شوخ طبعی باز کرد دقیقاً معلوممان نیست. شاید یکی از همان روزهایی که اجداد ما دسته جمعی برای شکار ماموت رفته بودند، تصادفاً یکی از آنها با تقلید صدای ماموت (اینکه این صدا را از کجایشان در می آوردند دقیقا نمیدانیم!)، دیگران را خندانده باشد و به این شکل، سرگرمی جدیدی به نام جوک گفتن یا شوخی کردن اختراع شده باشد. شاید هم وقتی اجداد غارنشین ما، شب هنگام که دور هم جمع میشدند، با استفاده از نور آتش، سایههایی را روی دیواره غار میانداختند و باعث سرگرمی و خنده افراد خانواده خود میشدهاند. هر چه که بوده، شوخی کردن برای انسان، مطبوع و مطلوب بوده که تا امروز ادامه یافته است.
مثل خیلی از مساله های دیگر بشر، اولین رد پاهای شوخی را هم میشود در آثار فلاسفه یونان جستجو کرد. مهمترین آنها همین معلم بزرگ و شهید حکمت، جناب سقراط است که خودش را «خرمگس» مینامید و اصرار داشت هر جا که چهار نفر دور هم جمع شدهاند برود و کاسه و کوزه آنها را به هم بریزد و آنقدر سؤالپیچشان کند که بگویند «غلط کردیم!». شاید از همان روز بود که هر وقت سر و کله سقراط دور و بر جمعی پیدا میشد، زیر لب میگفتند: «بر خرمگس معرکه لعنت!» و به این ترتیب، یک ضرب المثل ساخته شد.
بعد از استاد، شاگردش افلاطون، کار او را دنبال کرد؛ اما به طریقی علمیتر! تقریباً ۲۵۰۰ سال پیش بود که توجه افلاطون به بحث شوخی و طنز جلب شد. او معتقد بود وقتی که به یک شوخی میخندیم و یا صحنهای ما را میخنداند باعث میشود تا به نحوی، بر فرد یا گروهی که بر ما برتری یا تسلط دارند، غالب شویم. این نظریه بعدها توسط توماس هابز هم دنبال شد و به نظریه «برتری» مشهور شد. اما کار به همین جا ختم نشد. افلاطون بزرگ، شوخی را از وجه دیگری نیز مورد توجه قرار داد. او دریافت که شوخی، یکی از راههای ابراز خشم است. این نظریه که بعدها به نظریه «اهانت» موسوم شد میگوید هدف از شوخی، توهین به مخاطب یا شخص ثالث است. از این منظر، شوخی به این دلیل مقبول عامه است که جایگزین مناسبی برای روشهای خشن و غیر مؤدبانه ابراز خشم (نظیر توهین و ناسزاگویی) است.
اما رفتارگراهایی نظیر اسکینر و واتسون، شوخی را از منظری مکانیکی و کلیشهای بررسی کردند. طبق نظریات رفتارگراها، هر زمانی که ما برای رفتاری، «تقویت مثبت» دریافت میکنیم، تدریجاً آن رفتار در ما به صورت عادت شکل میگیرد. شوخی و خنداندن نیز از این قاعده مستثنی نبوده و صرفاً یک عادت خوشایند است.
انسان گراهایی نظیر مازلو، شوخ طبعی را به عنوان یکی از ویژگیهای افراد خودشکوفا میدانستند. آنها معتقد بودند که شوخ طبعی، فقط وقتی در انسان شکل میگیرد که انسان از سطح «نیازهای کمبود» به «فرانیازها» دست یافته باشد. فرانیازها، در واقع نیازهای متعالی ما برای انسانتر شدن هستند که در سطحی فراتر از نیاز به «خور و خواب و خشم و شهوت» قرار گرفتهاند.
اما در میان همه نظریات روانشناسی، هنوز هم یک نظریه، جایگاه محکم خود را حفظ کرده و حتی در تداولات عامیانه هم از آن استفاده میکنیم. زمانی که از کسی عصبانی هستیم و به او «تیکه» میاندازیم و میگوییم «دلم خنک شد!»، یا هنگامی که جوکهایی با محتوای جنسی را برای دیگران تعریف میکنیم تا آنها را بخندانیم، در واقع داریم بر نظریه فروید صحه میگذاریم و اگر از این منظر به مقوله شوخی نگاه کنیم، چیزی به نام شوخی وجود ندارد!
نویسنده : احسان احمدی خاوه
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت متعلق به ماهنامه سراسری آبرومند محفوظ است.
طراحی سایت : ساینا مارکتینگ